love3
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال ، لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود . چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است ، شرم دارم که شکایت کنم از "تنهایی" . خدایم را دوست دارم و باوفاتر از او سراغ ندارم ، به رسم همین وفاداریست که کسانی را که دوست دارم به او می سپارم . از تمام دار دنیا ، تنها یک چیز دارم : دوستت ! من قفل کردم ، صندوق قلب و دلم ، همچنین درب اتاق ، و تو چه می دانی پشت این درب پر از قفل بلبلی می خواند که پر از شور و وفاست .
نظرات شما عزیزان:
+نوشته
شده در جمعه 9 دی 1390برچسب:, ;ساعت17:0;توسط arvin; |
|